-
مادرانه ترین قصه ...
دوشنبه 2 مرداد 1396 04:28
در نبودت تمام خاطرات کودکیم را مرور میکردم رسیدم به آن جایی که باید نوشتن را یاد می گرفتم ؛ نوشتم بابا آب داد ؛ بابا نان داد ؛ فهمیدم یا نویسنده مادر است یا که مادر ندارد ؛ مگر می شود از پدر نوشت ولی از تو سخن به میان نیاورد ؛ این گوهر هستی که از بی کران محبت آفریده شده چطور می شود یکپارچه غرق غمه فرزند می شود ؛ مادرم...
-
کمکش کنین
یکشنبه 1 مرداد 1396 17:11
شاهراه عجیبیست خواندن مولا و رفتن به حرم ؛ تنها دعاییست که میدانم آسمانیست ؛ کمکش کنین آقا جان ؛ مادرم جوان است ...
-
دعا کن مولا
یکشنبه 1 مرداد 1396 17:00
امیدم فقط به آقاست که برامون دعا کنه پیش خدا ؛ دعا کن مولا ...
-
غمناک ترین ماه سال ...
یکشنبه 1 مرداد 1396 16:54
یعنی واقعا داری میری مادرم ؛ هنوز خیلی جوانی ؛ برایم حرف از رفتن نزن ؛ امام رضا علیه السلام رو داریم ؛ نگران نباش عزیزم ؛ انگار خیلی آشناتر از همگان به خداست ؛ نرو ای بی همتای هستی که تو بودی که مرا به آقا وصل کردی ... آقاجان برایش دعا کن ؛ نگهش دار برایم ؛ سید منو برام نگه دار؛ اینقدر مظلومی که نمی شود باور کرد ؛ بین...
-
نذر مادر ...
یکشنبه 1 مرداد 1396 16:40
خیلی وقتها دلمون میگیره ؛ تعادل رفتاری نداریم و همه چیرو خراب میکنیم ؛ خیلی ها رو ناراحت ؛ اینجاست که خدا تو دلمون میگه تو نیاز داری که یک نذر برای مادرت بکنی ؛ تذرت هم 3 تا گل رز ؛ آخرین بار وقتی بهش گل دادم 3 تا رز بود چون اون ملکه عشق دنیاست ؛ مادران برای فرزندانشان عاشق ترین و مهربا نترین موجود هستین ؛ مادرم با...
-
غیر منصفانه ...
یکشنبه 1 مرداد 1396 12:56
وبلاگ خاطرات شهدا رو بردم یک جایی دیگه ؛ نه به خاطر کسی نه به خاطر حرفی ؛ به خاطر یک هنجار روحی ؛ اینجا از خودم مینویسم ؛ از اشتباهات و از کارهای پر از افتخار؛ از کسی دلخور نیستم ؛ خیلی وقتها یک کارایی آمادگی میخواد ؛ آمادگی برای شروع ؛ آمادگی برای شکست ولی هیچ وقت به دنبال آمادگی برای موفقیت نبودیم ؛ چون موفقیت همون...